ابتدا انگور بخرید:)
انگورها رو بعد از اینکه شستید توی صافی بریزید تا آبش بره
بعد تو یه گونی استفاده نشده ی تمیز یا پارچه ای که آب انگور بتونه ازش رد بشه بریزید اینطوری
اگر به تمیزی پاهاتون اطمینان دارید با پا وگرنه با چکمه ی تمیز استفاده نشده در سایر کارها، انگورها رو له کنید و آبش رو خوب بگیرید اینطوری
بعد خاک سفیدی رو که از محل های فروش شیره یا از زمین های دارای خاک سفید قبلا تهیه کردید و الک شده رو گرم کنید اینطوری
بعد خاک رو به آب انگور اضافه کنید. این زمان آب انگور حالت بریده بریده میشه و فازهاش از هم جدا میشه اینطوری
بعد از این مرحله باید تقریبا 12 ساعت بمونه... بعد آب انگور رو از پارچه ی تمیز رد کنید تا خاک اضافه و دانه های انگور که ممکنه تو آب باشه جدا بشه و آب رو روی شعله بذارید تا غلیظ بشه اینطوری
نتیجه ی کار:
1- اون خاکی که صاف کردید رو دور نریزید بذارید آبش گرفته بشه و اون رو هم دوباره بجوشانید
2- انگورهایی که آبش رو گرفتید رو هم دور نریزید... تو یه دبه بریزید و یه لیوان سرکه بهش اضافه کنید و درجای گرمی بذارید یا یه چیزی دورش بپیچید و به هیچ وجه تکونش ندید... بعد از چند هفته این مواد تبدیل به سرکه میشه
چقد بعد بعد گفتم:)
دو روز پیش عروسی برادرم بود. عروس اراک (خمین) + داماد همدان
حنابندان ما تشریف بردیم اونجا و عروسی اونها خدمت ما رسیدند همدان.
چهار ساعت و نیم تو راه بودیم و دو ساعت رسیدیم تالار و شام و پذیرایی و آماده شدیم برای چهار ساعت و نیم دیگه... خواهرم میگفت توشه بردارید برای راه ما میگفتیم توشه ی راه ما تقوا، ایمان و عمل صالحه ( از کتاب دینی یادم مونده :)
اونها میخواستن آهنگ و ارکست و مسائل حاشیه ای داشته باشن ولی ما تهدید کردیم و گزینه روی میز گذاشتیم که یا بدون آهنگ باشه و ما بیایم یا با آهنگ و داماد تنهایی بره دنبال خانومش
اونها هم بخاطر گل روی ما ( البته یه کمی هم بخاطر اینکه فامیل هاشون نگن چرا فامیل های آقای داماد نیومدن) مولودیه آوردن... بیشتر خوش گذشت بدون گناه
دوتا از خوبی های این رفت و برگشت یکی این بود که دسته جمعی با مینی باس رفتیم و یاد اردوهای دانش آموزی افتادیم که یاد باد آن روزگاران... برگشتنی هم من دست و سرم رو از شیشه ی ماشین بیرون برده بودم بخاطر هوای خنک... بقیه این کارو نکنن بعدش دچار عارضه ی گردن درد شدم :) چرت زدن ها و یه وری شدن و افتادن گردن تو ماشین سوژه خنده مون شده بود
توصیه میکنم برای برادرهاتون از یه شهر دیگه همسریابی کنید :)
به لینک مطلب بروید
http://rahberey.com/ShowNews/%D8%A7%D8%AE%D8%B0-%D9%85%D8%AC%D9%88%D8%B2-%D8%A8%D8%A7-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AA%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D9%87-%D8%8C-%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%A7-%D8%B1%D9%82
آقای رئیسجمهور در بخشی از سخنان خود درباره درسهای کربلا و عاشورا به «قبول توبه» اشاره کرده و میفرمایند؛ «ما تابع همان حسینی(ع) هستیم که توبه حر را هم قبول کرد... من در جامعه کسی را نمیشناسم که گناهی بالاتر از گناه حر مرتکب شده باشد و (هیچ) عظیمالشأنی را در تاریخ بعد از پیامبر(ص) و امام علی(ع) جز اباعبداللهالحسین(ع) نمیشناسم که در برابر سری که حر برایش خم کرد، گذشت کرده و او را در آغوش کشیده باشد».
این بخش از اظهارات آقای روحانی «سخن حق» و صدالبته قابل قبولی است اما، اگر خدای نخواسته منظور آقای رئیسجمهور از اشاره به این فراز از تاریخ کربلا، مقایسه آن با سران فتنه آمریکایی اسرائیلی 88 باشد که متأسفانه شواهدی از این فرض حکایت دارد، باید گفت نظر یاد شده از نوع «قیاس معالفارق» است و نه فقط کمترین مشابهتی میان جناب «حر» با سران فتنه وجود ندارد، بلکه این دو ماجرا با یکدیگر تفاوتی در حد تضاد و فاصلهای به اندازه زمین و آسمان دارند.
اول آن که، جناب حر، کمترین اهانتی به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله الحسین(ع) روا نداشت بلکه در مقابل اعتراض حضرت خطاب به وی که مادرت به عزایت بنشیند- ثکلتک امک- در کمال ادب و خضوع عرض کرد؛ هیچکس در میان عرب چنین سخنی به من نمیگوید مگر آن که پاسخ میشنود اما، چه کنم که مادر شما، حضرت فاطمه زهراسلاماللهعلیها است و من خود را خاکسار حضرتش میدانم.
دوم آن که تنها جرم جناب حر، بستن راه بر کاروان حسینی(ع) بود، که این گناه خود را روز عاشورا با توبه و ایثار جان خویش جبران کرد.
اکنون باید از آقای روحانی پرسید؛ کدامیک از عوامل و سران فتنه آمریکایی اسرائیلی 88 کمترین شباهتی با جناب حر دارند که این «پاکدامنی و ایثار» حر را با «فساد و تباهی» سران فتنه مقایسه فرمودهاید؟! و چنانچه منظورتان از پیش کشیدن ماجرای توبه حر و پذیرش آن از سوی امام حسین علیهالسلام، اشاره و کنایه به سران فتنه نبوده است، این بخش از اظهارات حضرتعالی در جغرافیای سخنان دیروز شما در زنجان چه جایگاهی داشته است؟! و با چه مقصود و منظوری مطرح شده است؟! شواهد فراوانی که برخی از اظهارات و مواضع اخیر نزدیکان جنابعالی از جمله آنهاست، نشان میدهد منظور شما از پیش کشیدن ماجرای حر، ارتباط دادن آن با ماجرای خیانت سران فتنه بوده است که نه فقط قیاس معالفارق است بلکه میتواند برای جنابعالی یک درس بوده و «توبه» شما را از آنچه گفتهاید در پی داشته باشد.
و اما، جناب حر همانگونه که آقای رئیسجمهور اشاره کردهاند، از اقدام خود که با وطنفروشی و جنایت سران فتنه قابل قیاس نیست، توبه کرد و به مصداق آیه شریفهای که «توبه» را با اصلاح عمل انجام شده و بیان آنچه انکار کردهاند- الّاالذین تابوا و اصلحوا و بینوا (160 بقره)- صداقت خود را در توبه با ایثار جان خویش امضاء کرد.
حالا باید از رئیسجمهور محترم پرسید؛ آیا سران فتنه از جنایت و خیانتی که مرتکب شده بودند، توبه کردهاند؟ که سخن از بخشش و پذیرش توبه آنها در میان باشد؟! اگرچه در هیچیک از سیستمهای حقوقی دنیا، توبه جنایتکاران مانع مجازات آنان نمیشود و در نظام حقوقی اسلام نیز چنین است. از این روی اظهارات جناب رئیسجمهور که یک عالم دینی و حقوقدان هستند، تعجبآور است و انتظار آن است که به صراحت اعلام کنند منظورشان سران فتنه و گذشت از جنایات آنان- آنهم بیآن که توبه کرده باشند- نبوده است.
و اما، درباره سخنان دیروز رئیسجمهور محترم گفتنیهای دیگری نیز هست که به بعد موکول میکنیم و تنها خطاب به ایشان میگوییم «آقای روحانی از شما بعید بود»!
وقتی دیدم همه برنامه هایی مثل ویچت، وایبر ، واتس اپ، تانگو، لاین و اینستاگرام روی گوشی های خودشون نصب می کنن برام جالب شد تا ببینم این برنامه ها چی دارن که اینقدر مردم رو به خودشون جذب کرده.
اوایل همه اون هایی که شماره من رو داشتن کیف می کردن که به به فلانی هم وارد این برنامه ها شده و شروع به خوش آمد گویی می کردن. اما لحن صحبت کردن همه خیلی خودمونی بود. حتی خانم های نامحرمی که یا همکلاسی بودن یا برای کارهای اداری شماره ام رو داشتن. برام جالب بود که تو این فضا هیچکس هیچکس رو غریبه نمیدونست.
اما بعد چند وقت استفاده از این برنامه ها پرده ها کنار رفت و ماهیت اصلی اون هارو کشف کردم که باعث شد سریعاً تمام این شبکه های اجتماعی رو از روی گوشی همراهم حذف کنم.
اصل ماجرا چه بود؟ (اسامی استفاده شده غیر واقعی می باشند)
یک روز تصمیم گرفتم برم به پروفایل افرادی که جزء دوستانم به من اضافه شده بودن. رفتم تو پروفایل آقا حمید یکی از بچه های گل و مذهبی که یکدفه چشمم افتاد به نظرات یکی از مطالب ارسالیش. چندتا دخترخانم جوون که عکس های بی حجابی رو آواتارشون گذاشته بودن برای آقا حمید نظر گذاشته بودن و آقا حمید ماهم براشون نوشته بود: ممنون نازی جون. به سلام فاطی کوچولو چه عجب کجایی دختر؟
چند لحظه مات و مبهوت بودم که این همون حمید بچه مثبت خودمونه که الان با دخترای نامحرم و بی حجاب اینجوری داره حرف میزنه؟ حتی اگه فامیلشونم باشه نه حمیدی که میشناسم اینجور پسریه نه اینکار شرعاً درسته. خیلی ناراحت شدم.
بیخیال حمید شدم و رفتم تو پرو فایل سعید از دوستای گل روزگار که یهوو دیدم اوه اوه عکس شخصی با خانمش که لباس مناسبی نداشته رو انتشار داده که سریع پریدم بیرون. پیش خودم گفتم سعید از تو بعید بود تواینقدر با غیرت بودی آخه چرا؟
گفتم سعید هم بیخیال که چشمم افتاد به پروفایل یکی از همکلاسی های خانم و که خیلی خانم سرسنگینی بود. تا وارد شدم دیدم برا هر مطلب ارسالیش چندین پسر عتیقه لایک و نظر گذاشتن و اون خانم همکلاسی هم با شوخ طبعی و بدون رعایت حریم محرم و نامحرم شروع به شوخی های دور از شأنش کرده بود.
تو پروفایل هرکسی می رفتم یا عکس مناسبی نداشت یا چیزهایی میدیدم و میخوندم که کلا با اون شخصیتی که از اون طرف انتظار داشتم زمین تا آسمون فرق داشت. بله تازه متوجه شده بودم هدف اصلی این شبکه های موبایلی تنها جاسوسی نیست بلکه اون ها حریم های بین مردم رو هدف قرار داده اند. وقتی بین من و دوستم حریم ها شکسته بشود زمینه های بی اعتمادی و شک بوجود میاد. وقتی بی اعتمادی و شک بوجود بیاد کم کم به سمت جامعه ای خواهیم رفت که هیچ اعتمادی در اون نیست.
داستان مرگ خاموش سربازان آمریکایی
بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار میداد.
حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بین المللی برخوردار بود. زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود. آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد. از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد.
اما بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود. زندانیان به مرگ طبیعی می مردند. امکانات فرار وجود داشت اما فرار نمیکردند. بسیاری از آنها شب میخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمیشدند.
آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خود رعایت نمیکردند و عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند. دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:
«در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بودند به دست زندانیان رسیده میشد. نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمیشدند. هر روز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خود خیانت کرده اند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکرده اند را تعریف کنند. هر کس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود هیچ نوع تنبیهی نمیشد. همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند».
تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است. با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت. با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند. با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت. و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود. این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده میشود. چقدر در زندگی خود و اطرافیان خود را به صورت خاموش شکنجه کرده ایم؟
المپیک 1948 = اعلام موجودیت اسرائیل
جام جهانی 1982 = حمله رژیم صهیونیستی به لبنان
جام ملت های اروپا 1992 = قتل عام مردم بوسنی توسط اروپا
جام جهانی 2006 =جنگ 33 رژیم صهیونیستی علیه لبنان
المپیک 2008 = حمله روسیه به گرجستان-رژیم صهیونیستی و بازهم غزه
جام جهانی2010 = محاصره غزه و حمله به کاروان آزادی
المپیک 2012 = جنگ سوریه
جام جهانی 2014 = حمله داعش
*و . . . .*
من میبینم کار درستى در زمینه صیانت از زبان پارسی انجام نمیگیرد و تهاجم به زبان زیاد است. همینطور دارند اصطلاحات خارجى [بهکار میبرند]. دوستان! زبان فارسى یک روزى از قسطنطنیّهى آن روز، از استانبولِ آن روز، زبان علمى بوده تا شبه قارّهى هند؛
اینکه عرض میکنم از روى اطّلاع است. در آستانه - مرکز حکومت عثمانى - زبان رسمى در یک برههى طولانىاى از زمان، زبان فارسى بوده.
در شبه قارّهى هند برجستهترین شخصیّتها با زبان فارسى حرف میزدند و انگلیسها اوّلى که آمدند شبه قارّهى هند، یکى از کارهایى که کردند این بود که زبان فارسى را متوقّف کنند؛ جلو زبان فارسى را با انواع حیَل و مکرهایى که مخصوص انگلیسهاست گرفتند. البتّه هنوز هم زبان فارسى آنجا رواج دارد و عاشق دارد؛ کسانى هستند در هند - که بنده رفتهام دیدهام، بعضىهایشان اینجا آمدند آنها را دیدیم - عاشق زبان فارسىاند؛ امّا ما در کانون زبان فارسى، داریم زبان فارسى را فراموش میکنیم؛ براى تحکیم آن، براى تعمیق آن، براى گسترش آن، براى جلوگیرى از دخیلهاى خارجى هیچ اقدامى نمیکنیم.
اسم فارسى را با خطّ لاتین مینویسند! خب چرا؟ چه کسى میخواهد از این استفاده کند؟ آن کسى که زبانش فارسى است یا آن کسى که زبانش خارجى است؟! اسم فارسى با حروف لاتین! یا اسمهاى فرنگى روى محصولات تولید شدهى داخل ایران که براى من عکسهایش را و تصویرهایش را فرستادند! بله، یکوقت شما یک محصول صادراتى دارید، آنجا در کنار زبان فارسى - فارسى هم باید باشد؛ هرگز نبایستى از روى محصولات ما زبان فارسى برداشته بشود - البتّه زبان خارجى هم به آن کشورهایى که خواهد رفت، اگر زبان دیگرى دارند نوشته بشود، امّا محصولى در داخل تولید میشود، در داخل مصرف میشود، چه لزومى دارد؟ روى کیف بچّههاى دبستانى چه لزومى دارد که یک تعبیر فرنگى نوشته بشود؟ روى اسباب بازىها همینجور؛ من واقعاً حیرت میکنم. این جزو چیزهایى است که شما خیلى دربارهاش مسئولیّت دارید. حالا معناى مواجهه این نیست که فوراً فردا مثلاً با یک شیوهى تندى یا شیوهى خشنى برخورد کنند، حکمتآمیز؛ ببینید چکار میتوانید بکنید که جلو این را بگیرید.
در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی
عناوین یادداشتهای وبلاگ
دوستان